از بس یقین کنم که مرا دوست داری ام
باور نمی کنم که به خود واگذاری ام
هرکس رسید حال دلم را گرفت و رفت
آیا تو هم بدست بلا می سپاری ام
تکذیب می کنند غلامِ تو را ولی
تأیید می کنی و ز غم باز داری ام
هرگز مباد من ز ولایت جدا شوم
تدبیر توست سِیرِ ولایت مداری ام
من مانده ام چگونه تشکر کنم ز تو
کردی قبولِ مرحمتت دستِ یاری ام
شاید مرا بخاطر جدّت خریده ای
مرثیه خوانِ داغ تو با اشک جاری ام
من زیر بار منّت دونان نمی روم
عمری غلام حلقه بگوش ، افتخاری ام
رو می زنم بدست کریمت شبانه روز
تا دم به دم ز اَبرِ کرامت بباری ام
یک لحظه از نگاه تو غافل نمی شوم
تا با دو چشم خویش کنی سر شماری ام
من وامدار اَبروی پیوستة توأم
ترکم مکن که زنده به این وامداری ام
ای اعتبار من به جز این در کجا رَوَم
هرجا روم ملازم بی اعتباری ام
تا با توأم نوای حسین است بر لبم
بی کربلای دوست محبّ شعاری ام
با این همه عطای تو احساس می کنم
من ماندم و خطای من و شرمساری ام
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0